شاه نعمت الله ولی(ترجیعبند: بند 2 از 9)شاهدی از دکان باده فروشبه رهی می گذشت سرخوش دوشحلقهٔ بندگی پیر مغانکرده چون در عاشقی درگوشبسته زُنار همچو ترسایانجام بر دست و طیلسان بر دوشگفتم ای دستگ...
عراقیحسن پوشیده بود زیر نقاب عشق برداشت از میانه حجاب هر دو در روی خویش فتنه شدند هر دو با هم شدند مست و خراب در خرابات عاشقی با هم هر دو خوردند بیقدح می ناب هر که را هست دیدهٔ بیدار نرود چشم بخت...