همه عمر با تو قدح زدیم و نرفت رنج خمار ما
چه قیامتیکه نمیرسی زکنار ما بهکنار ما
همه عمر با تو قدح زدیم و نرفت رنج خمارما
چه قیامتیکه نمیرسی زکنار ما به کنار ما
چو غبار ناله به نیستان نزدیمگامی از امتحان
که ز خودگذشتن مانشد به هزار کوچه دچارما
چقدر ز خجلت مدعا زدهایم بر اثر غنا
که چورنگ دامن خاکهم نگرفت خون شکار ما
همهرا بهعالم بخودی قدحیست از می عافیت
سر و برگگردش رنگ ببین چه خطیکشد به حصار ما
دل ناتوان بهکجا برد الم تردد عاجزی
که چو سبحه هرقدم اوفتد به هزار آبله کار ما
به سواد نسخهٔ نیستی نرسید مشق تأملت
قلمی به خاک سیاه زن بنویس خط غبار ما
صف رنگ لاله بهمشکن، می جامگل به زمین فکن
به بهار دامن ناز زن ز حنای دست نگار ما
به رکاب عشرت پرفشان نزدیم دست تظلمی
به غبار میرود آرزو نکشیده دامن یار ما
نه به دامنی ز حیا رسد نه به دستگاه دعا رسد
چورسد به نسبت پا رسدکف دست آبلهدار ما
چو خوش است عمر سبک عنانگذرد ز ما و من آنچنان
که چو صبح در دم امتحان نفتد بر آینه بار ما
چمن طبیعت بیدلم ادب آبیار شکفتگی
زده است ساغررنگ وبو به دماغ غنچه بهار ما
شاعر: حصرت ابوالمعانی بیدل رح
بقلم: فرهاد جاوید
بکوشش: فهیم هنرور
RumiBalkhi.Com
اولین نفر کامنت بزار
حکايت مأمون با کنيزک
به نزد ...
حقا که مرا دنیا بی دوست نمیباید
با تفر...
اهل دنیا عاشق جاه اند از بیدانشی
آتش س...
از حضرت خواجه عبدالله انصاری پرسیدند، عبادت چ...
اول نام ابراهیم ثبت کن - تذکره الاولیاء، عطار...
شب از نگاه مولانا
بقلم: زهرا غریبیان لو...
قبای فهم این بر قد ما نیست
کسی را زهرهٔ...
قدحی پر کردم نمی توانم خوردن، نمی توانم ریختن...
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خن...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است