• 6 سال پیش

  • 1.4K

  • 08:03
توضیحات
از وقتی شروع کردن بهت یاد دادن دو دو تا چهار تا ، تو هم شروع کردی به جمع و تفریق و ضرب و تقسیم این که چجوری دوران سربازی اجباریتو عقب بندازی. از همون موقع ها از سیب زمینی پوره شده بدت اومد. به عدسی لب نمی زدی. به آش مادربزرگ هم با علاقه نگاه نمی کردی. از همون موقع ها هر وقت نمره هات کم می شد بهت می گفتن الان سیکل هم نداری. درس نخونی با این وضعیت بری سربازی ، باید توالت تمیز کنی. واسه همین درس خوندی و درس خوندی... داستان "سرباز" نویسنده : غزاله دلفانی خوانش : سیدمهدی مختاری

shenoto-ads
shenoto-ads