• 6 سال پیش

  • 1.2K

  • 14:33

قطره های آب

داستان شب
0
توضیحات
از اینجا که نشسته ام ، راحت می تونم ببینمش. به خصوص با این دوربین، که او را به من و من را به او نزدیکتر می کند. وقتی دلت خوش باشد و بیکار باشی و همسایه ای به زیبایی او داشته باشی، کارت می شود زاغ سیاهش را چوب زدن. داستان "قطره های آب" نویسنده : فریبا وفی خوانش : آرش محمودی

shenoto-ads
shenoto-ads