• 6 سال پیش

  • 1.5K

  • 09:31

افطار با عشق

داستان شب
1
توضیحات
اواسط رمضان بود و تمامی ساعت های ایران درست ساعت سه بعدازظهر را نشان می دادند. گرما، لب های روزه داران را خشک تر کرده بود. در گرمای 42 درجه تهران، ایستگاه سر اتوبان نیایش که تاکسی های خطی و غیرخطی نگه می دارند، خرماپزان بود! شنیدم دختری به دوستش گفت :" این راننده ها پوستشونو کجا شکلاتی کردن؟" اعتراف می کنم خنده ام گرفت! ... داستان "افطار با عشق" نویسنده : فاروق مظلومی خوانش : فریدون محرابی

shenoto-ads
shenoto-ads