لبخند کثیف دوتا پسر توجهم رو جلب کرد. چند قدم رفتم عقب و بله!!! من خودم رو توی دردسر انداختم. دخترۀ احمق اصلاً حواسش به یقه اش نیست. از این زاویه حتی منم دارم خط بین دوتا برآمدگی سینه اش رو میبینم. نگاه گرسنۀ اون حرومزادهها به زیباترین تپه های سوسیالیستی جهان، داشت اعصابمو شکنجه میکرد. الان اصلاً نمیخوام در مورد این که همۀ این مسائل چه ربطی به من داره فکر بکنم. میتونم همۀ زوری رو که باید در خلال دو ساعت توی باشگاه خالی کنم؛ تو فک این دوتا حرومزداۀ بیشرف بکوبم و بعد با خیال راحت برم خونه. مشکل اصلی اینه که به عنوان استاد نمیتونم کسی رو کتک بزنم.
پادکست (جهان اساطیر) کار جدید «بازندۀ شمارۀ یک» بارگذاری شد. شما میتوانید تخصصی ترین پادکست در مورد اساطیر ایران و جهان هم اکنون در «castbox» و «شنوتو» و «googel adcast» در دسترس شماست
شما میتوانید با عضویت در کانال تلگرامی پادکست، به فایل های نوشتاری و سایر فایل های تکمیلی دسترسی داشته باشید
اولین نفر کامنت بزار
چند تا ککومک بالای...
من الان باید این جا...
«رامین» پرنده بودن...
این یارو یه تیکه میگه...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است