• 6 سال پیش

  • 2.3K

  • 20:27

قناری باز

داستان شب
1
توضیحات
تکیه داد به دیوار. به تنها جایی از دیوار که خالی بود و قفسی در کار نبود. گفتم بابابزرگ حالا بین این همه پرنده چرا قناری؟ گفت والا نمی دونم. گفتم یه بار چیزایی گفتی از قناری و عمو حسین و طشت ! درست یادم نیست. بچه بودم خیلی . مثل اینکه از همون موقع عمرت رو گذاشتی پای قناری ها... داستان "قناری باز" نویسنده : حامد اسماعیلیون خوانش : غزال صداقت

shenoto-ads
shenoto-ads