• 6 سال پیش

  • 2.8K

  • 07:58

بیداری

داستان شب
0
توضیحات
با شتاب از ماشین پیاده شد و به سمت چهارراه دوید و دست هایش را به نشانه ایست بالای سرش تکان داد و فریاد ولی هیچ کس او را نمی دید. انگار وجود نداشت! بعد از مدتی تکرار این کار خسته شد و برگشت و به ماشینش تکیه داد. داستان "بیداری" نویسنده و خوانش : مهرداد بخارایی

با صدای
مهرداد بخارایی

رده سنی
محتوای تمیز
shenoto-ads
shenoto-ads