توضیحات
یکی باید ما را اسکندر کافه چی صدا کند
شما "اسکندر کافه چی" رو نمی شناسید ... خُب ما هم نمی شناختیمش ، نمی دونیم کی بود، چی بود ، از کجا یهو پیداش شد ... تُو اون روزا که رفاقتا هنوز حرمت داشتند و آدما هنوز معتبر بودند ، نمی دونیم چجوری، اما پای "اسی کافه چی" میونمون باز شد.
سه تا رفیق خوب بودیم که با هم ساز می زدیم و می خوندیم و همه جیک و پیک مون با هم بود، هر اتفاق هیجان انگیزی که پیش می اومد، اولین واکنشمون این بود که به همدیگه زنگ می زدیم ، ... می گفتیم، می خندیدیم ... از دردای همدیگه خبر داشتیم، از شیطنتهای همدیگه خبر داشتیم، از عشقهامون، خوشیهامون، بدیهامون، غم همدیگر رو می خوردیم،...
می دونید ؟ غم کسی رو خوردن، چیزی ه که این دوره زمونه دیگه پیدا نمی شه، دیگه فقط مادرها غصه یکی دیگه رو می خورند، غصه بچه شون رو ... کی می گه رابطه ی دو نفره از سه نفره بهتره ؟ ... ما امتحان کردیم ، هوای سه نفره خیلی بهتره چون وقتی ، یکی مون به یکی دیگه می پرید یا شوخی رو از حدش خارج می کرد یا بی منطق می شد یا الکی گیر می داد، نفر سوم قدم پیش می ذاشت و با لحن شوخی، طرف رو مخاطب قرار می داد می گفت "هوووو ، اسکندر کافه چی" ، یعنی داداش داری بیراهه می زنی، اشتباه می ری ، رفتارت درست نیست ، ... نه کسی با کسی بحثی می کرد و نه حرف و حدیثی پیش می اومد ، همه یه لحظه می خندیدیم و قضیه رو می فرستادیم توی باقالیا، انگار اصلا اون مسئله هیچ وقت پیش نیومده ، اسکندر کافه چی، یه اصطلاح بود که قدِ صد تا ریش سفید برامون حرمت داشت، یادمون می آورد چی رو با چی داریم تاخت می زنیم؟، سرِ کی داریم داد می زنیم؟ ، کدوم مسئله مهمتره ؟ رفیقمون یا اینکه ثابت کنیم کدوم حرف درست تره ؟ شوخی کی باحال تره ؟ کی حاضر جواب تره ؟ ... مثل یه تابلوی هشدار بود برامون ، گرچه یقه مون رو نمی گرفت که سرعت رو کم کنیم ، اما خودمون می دونستیم واسه حفظ جون رفاقتمون، باید سرعت رو کم کنیم، اگه شوخی نابجایی داریم می کنیم، اگه بی خودی دور برداشتیم، اگه داریم رییس بازی در میاریم، اگه داریم زور می گیم، اگه داریم بد می کنیم، ... دست برداریم، سرعت رو کم کنیم ...
آدم وقتی داره مرز خوب و بد رو واسه خودش می کشه، همیشه یه جوری می کشه که توی خوبها باشه، شکل و ابعاد خوبی رو یه جوری تعریف می کنه که مرکزش باشه، واسه اینکه خیالش هم راحت باشه، با کسایی مراوده می کنه که تاییدش کنند، که با همون معیارا خودشون رو خوب بدونند.
باشه ، این ذات آدم ه ... زیاد بهش خرده نمی گیریم که آدم اطرافیانش رو یه جوری انتخاب کنه که حرف و حالش رو تایید کنند اما بین رفقامون همیشه باید یکی رو هم داشته باشیم که بدون اینکه گشت ارشادمون بشه و بخواد برامون رییس بازی در بیاره، توی موقعیتی که داریم می زنیم به خاکی، یهو داد بزنه " هووو اسکندر" "اسی کافه چی" به خودمون بیارتمون و ما رو از به قهقرا رفتن نجات بده، نذاره که بد رو بدتر کنیم، قبل از خسارت بزرگ، جلومون رو بگیره، چون رفاقت مربوط به همین الان نیست که به هر دلیلی از دست رفیقت ناراحتی، یه تاریخچه ای داره، یه گذشته ای داره ، چون حق مادر آدم این نیست که بچه تو روش وایسه، قضیه همین الان که خشمگینی و همه ی حق ها رو با خودت می دونی نیست، یه عمر بزرگت کرده، حق پدر این نیست شکستهاش رو به رخش بکشی، یه عمر به نیش کشیدتت از گردنه ها ردت کرده، حق یارت این نیست که گذشته تون رو خار کنی ، وقتی داری یه همچین غلطی می کنی، دقیقن قبل از این که چنین خسارتی به بار بیاری، یه رفیقی باید داشته باشی که یهو داد بزنه "هووو اسکندر کافه چی "
نویسنده: مسعود حیدریان