بلند شو ، من کمکت میکنم ... نگران نباش . من به این چیزا عادت دارم ویکتور ، زمان رو از دست نده ... برو دنبال مونیکا ... امیدوارم اتفاقی براش نیوفته!!! ببین جیکوب ، اگه یه مو از سر مونیکا کم بشه همینجا آتیشت میکشم ... باشه ... بسوزون ... آتیش بکش ... من خیلی وقته سوختم ویکتور ... اشلی تمام زندگی من بود ... اون فقط خودشو نسوزوند ، منو زندگی و خاطرات و رویاهامم با خودش سوزوند ... حیف که نمیتونم باهات بیام ... یعنی میدونی چیه ... اگه منو اونجا ببینن دیگه دستت به مونیکا نمیرسه ...
نویسنده و کارگردان :مجید زرین
تهیه شده در استودیو زرین
اولین نفر کامنت بزار
بیا پایین ، باید یه چیزی رو بهت بگم . نمیشه تو ...
پس علت غیب شدن امشبتو ، سر شام نیامدنت این بود ...
امروز ، تو مدرسه حسابی...
ویکتور ... امروز سرحال...
لیلیان ، لیلیان ... کجایی؟بیا که مهمون داریم !!...
ویکتور ، چی شده پسرم ؟...
خیلی آدم صبوری نیستم ،...
سلام ، اسم من ویکتوره ...
سریال داستانی احضار، ا...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است