توضیحات
غزل شماره 139:
رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد
صد لطف چشم داشتم و يک نظر نکرد
سيل سرشک ما ز دلش کين به درنبرد
در سنگ خاره قطره باران اثر نکرد
يا رب تو آن جوان دلاور نگاه دار
کز تير آه گوشه نشينان حذر نکرد
ماهی و مرغ دوش ز افغان من نخفت
وان شوخ ديده بين که سر از خواب برنکرد
میخواستم که ميرمش اندر قدم چو شمع
او خود گذر به ما چو نسيم سحر نکرد
جانا کدام سنگدل بیکفايتيست
کو پيش زخم تيغ تو جان را سپر نکرد
کلک زبان بريده حافظ در انجمن
با کس نگفت راز تو تا ترک سر نکرد
تعبیر غزل 139:
اگر مشتاق رسیدن به مراد دلتان هستید باید سختی ها و مشکلاتی که بر سر راه وجود دارد را تحمل کرده و از آن ها عبور کنید. وصال یار همیشه با دشواری همراه است. نگران نباشید، با تلاش و توکل و افکار مثبت می توانید به موفقیت رسیده و به اهداف خود جامه عمل بپوشانید. آینده خوبی در انتظار شماست، از شک و تردید دست بردارید و عزم خود را جزم کنید.