• 10 سال پیش

  • 942

  • 12:08

از سبز به سبز

سهراب سپهری
29
توضیحات
از سبز به سبزمن در این تاریکیفکر یک بره‌ی روشن هستمکه بیاید علف خستگی‌ام را بچرد.من در این تاریکیامتداد تر بازوهایم رازیر بارانی می‌بینمکه دعاهای نخستین بشر را تر کرد.من در این تاریکیدر گشودم به چمن‌های قدیم،به طلایی‌هایی، که به دیوار اساطیر تماشا کردیم.من در این تاریکیریشه‌ها را دیدمو برای بته‌ی نورس مرگ، آب را معنی کردم  از روی پلک شب  شب سرشاری بود رود از پای صنوبرها تا فراتر می رفت دره مهتاب اندود و چنان روشن کوه که خدا پیدا بود در بلندی ها ما دورها گم سطح ها شسته و نگاه از همه شب نازک تر دست هایت ساقه سبز پیامی را میداد به منو سفالینه انس با نفسهایت آهسته ترک می خورد و تپش هامان می ریخت به سنگاز شرابی دیرین شن تابستان در رگ هاو لعاب مهتاب روی رفتارتتو شگرف تورها و برازنده خاکفرصت سبز حیات به هوای خنک کوهستان میپیوستسایه ها بر می گشت و هنوز در سر راه نسیمپونه هایی که تکان می خوردجذبه هایی که به هم می ریختورق روشن وقت از هجوم روشنایی شیشه های در تکان می خورد.صبح شد، آفتاب آمد.چای را خوردیم روی سبزه زار میز.ساعت نه ابر آمد، نرده ها تر شد.لحظه های کوچک من زیر لادن ها نهان بودند.یک عروسک پشت باران بود.ابرها رفتند.یک هوای صاف ، یک گنجشک، یک پرواز.دشمنان من کجا هستند؟فکر می کردم:در حضور شمعدانی ها شقاوت آب خواهد شد.در گشودم:قسمتی از آسمان افتاد در لیوان آب من.آب را با آسمان خوردم.لحظه های کوچک من خواب های نقره می دیدند.من کتابم را گشودم زیر سقف ناپدید وقت.نیمروز آمد.بوی نان از آفتاب سفره تا ادراک جسم گل سفر می کرد.مرتع ادراک خرم بود.دست من در رنگ های فطری بودن شناور شد:پرتقالی پوست می کندم.شهرها در آیینه پیدا بود.دوستان من کجا هستند؟روزهاشان پرتقالی باد!پشت شیشه تا بخواهی شب .در اتاق من طنینی بود از برخورد انگشتان من با اوج،در اتاق من صدای کاهش مقیاس می آمد.لحظه های کوچک من تا ستاره فکر می کردند.خواب روی چشم هایم چیز هایی را بنا می کرد:یک فضای باز ، شن های ترنم، جای پای دوست ....

با صدای
خسرو شکیبایی
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
shenoto-ads
shenoto-ads