• 10 سال پیش

  • 853

  • 03:48
توضیحات
غربتماه بالای سر آبادی است اهل آبادی در خواب  روی این مهتابی خشت غربت را می بویم باغ همسایه چراغش روشن  من چراغم خاموش  ماه تابیده به بشقاب خیار به لب کوزه آب غوک ها می خوانند مرغ حق هم گاهی کوه نزدیک من است : پشت افراها سنجد ها وبیابان پیداست سنگ ها پیدا نیست گلچه ها پیدا نیست سایه هایی از دور مثل تنهایی آب مثل آواز خدا پیداست نیمه شب باید باشد دب کبر آن است : دو وجب بالاتر از بام  آسمان آبی نیست روز آبی بود بروم باغ حسن، گوجه و قیسی بخرمیاد من باشد فردا لب سلخطرحی از بزها بردارمطرحی از جاروهاسایه‌هاشان در آب.یاد من باشدهرچه پروانه که می‌افتد در آبزود از آب درآرم.یاد من باشد کاری نکنمکه به قانون زمین بربخورد.یاد من باشد فردا لب جویحوله‌ام را هم با چوبه بشویم.یاد من باشد تنها هستم.ماه بالای سر تنهایست .

با صدای
خسرو شکیبایی
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
shenoto-ads
shenoto-ads