غزلیات حافظ - غزل 39
اَلْمِنَّةُ لِلَّه که درِ میکده، باز است
زان رو که مرا بر در او، رویِ نیاز است
خُمها، همه در جوش و خُروشاند ز مَسْتی
وان می که در آنجاست، حقیقت، نه مَجاز است
از وی، همه، مَسْتی و غُرور است و تَکَبُّر
وز ما همه بیچارگی و عَجْز و نیاز است
رازی که بَرِ غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او مَحْرَمِ راز است
شَرْحِ شِکَنِ زُلْفِ خَم اندر خَمِ جانان
کوتَه نَتَوان کرد که این قِصِّه، دراز است
بارِ دِلِ مَجْنون و خَمِ طُرِّهٔ لیلی
رُخسارهٔ مَحمود و کَفِ پایِ اَیاز است
بردوختهام دیده چو باز از همه عالَم
تا دیدهٔ من بر رُخِ زیبایِ تو، باز است
در کعبهٔ کویِ تو، هر آنکس که در آید
از قبلهٔ ابرویِ تو در عِیْنِ نماز است
ای مجلسیان، سوزِ دلِ «حافظِ» مسکین
از شمع بپرسید که در سوز و گداز است
با صدای : صفیه اصلانی (صفا)
https://instagram.com/safa_aslani
انتشار:
اولین نفر کامنت بزار
غزلیات حافظ - غزل 38
باغِ مرا ...
غزلیات حافظ - غزل 37
بی مِهرِ ...
غزلیات حافظ - غزل 36
تا سرِ ز...
غزلیات حافظ - غزل 35
بیا که ق...
غزلیات حافظ - غزل 34
برو به ک...
غزلیات حافظ - غزل 33
رَواقِ من...
غزلیات حافظ - غزل 32
خلوت گُز...
غزلیات حافظ - غزل 31
غزلیات حافظ - غزل 30
زلفت هزار دل به یکی ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است