اگر ۳۰ ثانیه فرصت داشتید تا دنیا را نجات دهید، چه میکردید؟
۲۶ سپتامبر ۱۹۸۳. یک پناهگاه زیرزمینی در شوروی.
آژیرها فریاد میکشند و مانیتورها نشان میدهند ۵ موشک هستهای به سمت شما میآیند.
قلبتان میخواهد از سینه بیرون بپرد.
دستورالعمل میگوید: «شلیک کن!»
اما یک چیزی در مغزتان مانع میشود...
این داستانِ نجات دنیا توسط «استانیسلاو پتروف» نیست.
این داستانِ همین امروزِ شماست.
اولین نفر کامنت بزار
خستگی هیجانی یعنی وقتی ذهن و بدن تحت فشار طولان...
مرزبندی از «نه گفتن» شروع نمیشود؛ از جایی آغاز...
گاهی ذهن ما نه با «فکر»، بلکه با تحریف واقعیت م...
کافکا از عشق میترسید، چون برای ذهن زخمی، صمیمی...
بعضی دردها تمام نمیشوند، فقط شکلشان عوض میشود...
🎧 اپیزود جدید: کیمیاگر
...
گاهی اونقدر در نقشهامون غرق میشیم که یادمون ...
همهی ما برای زنده ماندن، نقابی بر چ...
🔑 گاهی ذهن ما مثل اتاق کنترلیست که سالها کسی...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است