اپوخه یعنی ایستادن میان دیدن و داوری؛ یعنی آن لحظه نادر که ذهن تصمیم میگیرد هیچ چیز را بدیهی نگیرد. وقتی اپوخه میکنی، جهان نه آن چیزیست که همیشه میپنداشتی، بلکه جهانی تازه است که هنوز نامی ندارد. هوسرل آن را تعلیق داوری میدانست، پیرون آن را راهی به سوی آرامش، و دریدا در دل همین تعلیق، ردّی از واپاشی معنا را میجست.
اپوخه تمرینیست برای زیستن آگاهانه؛ برای بازنگری در هرچیزی که تا امروز به آن ایمان داشتهای — از باورها و انتخابها گرفته تا عشق و رنج و حتی حقیقت. وقتی قضاوت را معلق میکنی، زبانت آرام میگیرد، و واقعیت فرصتی مییابد تا خودش را بیواسطه نشان دهد. اپوخه یعنی خاموش کردن سر و صدای روایتها تا صدای خود پدیده را بشنوی.
در جهانی که هرکس در پی اثبات روایت خویش است، اپوخه شاید تنها شکل اصیل مقاومت باشد؛ مقاومتی در برابر شتابِ معنا دادن، در برابر وسوسه قطعیت. این تعلیق، نه انکار است و نه بیعملی، بلکه دعوتیست برای دیدنِ دوباره — دیدنی که از دل ندانستن آغاز میشود.
برای مطالعه بیشتر:
اولین نفر کامنت بزار
جهان چیزی جز روایت نیست؛ رشتهای از معناها که م...
در این اپیزود از «فینسوف» به پرسشی بنیادین میپ...
در این اپیزود از فینسوف، به سراغ یکی از بنیادی...
کار، برخلاف آنچه نظامهای سرمایهداری و ایدئولو...
در طول تاریخ هر زمان که تورم ایجاد شده است، بهر...
«دلار پول ماست اما مشکل شماست» این جمله معروفی ...
تمام زندگی ما مملو از ریسک است. در واقع هر انتخ...
کارل مارکس دو جمله کلیدی دارد که نحوه رابطه بین...
چرا مدرسه، زندان و پادگان تا این حد به هم شبیه ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است