توضیحات
شمارهی بیست و نهم | نسخههای بیدرمان
اسفند 99
▪️آدمیزاد رفتهرفته یاد میگیرد که مجبور بودن را با قانع بودن عوض کند! شیکتر است خب! بعد چیزها را جای هم بر میدارد و توی زنبیل زندگیاش میگذارد. مثلن دلمان میخواهد شاد زندگی کنیم، چون مقدورمان نمیشود، میرویم یک مشت اکانت اینستاگرام درباره شادی را فالو میکنیم! دوست داریم در هر چیز تا بیخ ممکنش موفق باشیم اما در نهایت به شناختن آدمهای موفق دنیا اکتفا میکنیم! به جای ایفای نقشِ اول در زندگی خودمان، میرویم با نقش اول خیلی از قصهها همذاتپنداری میکنیم و خودمان را جای هزار جور قهرمان تصور میکنیم. حواسمان هم نیست که مرز باریکی بین خواستن و توانستن هست که همیشه هم نمیشود حذفش کرد! تازه باید حسابی هم حواست را جمع کنی ببینی آنچه که واقعن میخواهی، خواستهی خودت است یا تصوریست که دیگران در سبدت گذاشتهاند.
اصلن شما برو بزن توی دهان هر کس که برای همه یک نسخهی یکسان موفقیت پیچید. بعدش بنشین به جای آنکه تلاش کنی تا به موفقیتی که آنها رسم کردهاند برسی، موفقیتِ خودت را تعریف کن! شاید اینطوری افاقه کرد! اگر نه عمرت میشود هیزمی برای آتشِ سرخوردگی، احساس باختن و جا ماندن. عاقبت هم باید بیایی دوتایی برویم از شهین خانم و شاهرخ خان و صادق هدایت همزمان شکایت کنیم!
متن و روایت : مهدی روزرخ (م.مسافر)
موسیقیهای استفاده شده:
Al Marconi - Song from a Secret Garden
Al Marconi - Lullaby
Al Marconi - Aranjuez
m.mosafer@gmail.com