قصه ای نوستالژی از بازیهای سر ظهر بچه های دهه شصت.... به قلم حسین شوندی...

این کتاب به کودکانی که دچار ضعف بینایی هستند، کمک می کند تا با رغبت بیشتری از عینک استفاده کنند. در این داستان کودکان با ارشمیدس، دانشمند یونانی آشنا می شوند و می توانند اطلاعاتی درباره ی آینه ها و عد...

"رهایی از زندان ذهن" شما در این کتاب، یاد می گیرید، از چشم اندازی دور به مشاهدۀ ذهن تان بنشینید. وقتی دست از اعتقاد به افکارتان بر می دارید، افکارتان تسلیم می شوند و ذهن تان به احساس آرامش و امنیت بی...

ناقوس عروسی از ارسکین کالدول ترجمه شاملو...

در ابتدا کمی با شما بزرگترها گپ میزنیم و بعد قصه ای برای مهار عصبانیت در کودکان...

قلم شیرین و محاوره ای و نوستالژی این نویسنده خاطرات دهه شصت را ورق میزند و حال و هوای قصه های ظهر جمعه را دلچسب تر میکند...

خودش میگوید: قرار نبود شاعری کنم، داشتم در هنرهای رزمی فعالیت می‌‌کردم،مسابقه می‌‌دادم، اما به یکبار در گوشه‌ای از خودم نشستم،خوابم برد و وقتی‌ بیدار شدم، تمامِ کلمات من را احاطه کرده بودند، هزار خياب...

قصه ای از مجموعه "قصه های مهرآباد" به قلم حسین شوندی برای ظهر جمعه های شما نازنینان اهل ادب و اندیشه و راوی این ظهر جمعه: پیام کیانی پور (راوی داستان) مژگان قنبری (دخترخاله) و هنرمند بینظیر با قلم...

نوشته مژده شبان در من زنی زندگی می کند ، که هر شب آرام و مرموز موهایش را می بافد. صبح ها دو فنجان قهوه می ریزد، برای خودش و کسی که نیست. عصرها به گوشه ای خیره می ماند و سیگارش را می بلعد.......