هر شهر، یه کتابِ بستهست، از رازهای خونهها؛ که باید خوند.
شهر یزد یه انارِ سرخه. شفاف و پیچیده و وسوسهبرانگیز؛ با دونههای ظاهرا شبیه به هم.
برای خوندن هر راز، باید انار رو برید.
دانه اول انار:
برداشت از بنای تاریخی!
کوچه به کوچه رد میشیم تا سر قرار. که گل انارها چشمک میزنن. وسوسههای سرخی که لبِ دیوار کاهگلی، دلبری میکنن و خبر میدن که اینجا قصهای داره خاک میخوره...
بعضی گلانارا میرسن. قصه میشن. باید صب...
کوچه به کوچه رد میشیم تا سر قرار. که گل انارها چش...