فصل اول
🔸 قسمت چهل و ششم: اردو
🔻 بر اساس روایتی از خانم زینب کرمی - کرمانشاه
🔰شب قبل که چند نفرشون گم شده بودن پیر شدم تا تو شلوغی و سیاهی شب پیداشون کنم. بعد از اون تذکر، دیگه توقع نداشتم باز تکرار شه این اتفاق. یهو یکی از بچهها گفت اونجاست. سر برگردوندم و دیدم رقیه با شتاب به سمت ما میاد که یهو داد زدم: نه نه نه...
🎙 رادیو بانور | رسانه تخصصی بانوان گرهگشای محله
اولین نفر کامنت بزار
فصل اول
🔸 قسمت چهل و پنجم: <...
فصل اول
🔸 قسمت چهل و چهارم...
فصل اول
🔸 قسمت چهل و سوم: ت...
فصل اول
🔸 قسمت چهل و دوم: ...
فصل اول
🔸 قسمت چهل و یکم:
فصل اول
🔸 قسمت چهلم:
فصل اول
🔸 قسمت سیونهم:
فصل اول
🔸 قسمت سیوهشتم: کار...
فصل اول
🔸 قسمت سیوهفتم: شهی...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است