نخند جانم، نخند...
آدم دست و پای دلش
میان چال گونه ات میشکند
تو نخند!
میترسم نقاش ها
لبخندت را نقاشی کنند
عکاس ها لبخندت را ثبت کنند
شاعرها از لبخندت غزل بگویند
نویسنده ها کتابت کنند
بعد منِ دست و پا شکسته
چطور با یک شهر رقیب رو به رو شوم؟
رحم کن یواشکی بخند،
فقط برای من...
ارزش بعضی چیزا با به زبون آوردنش از بین میره. این آخرِ بدبخت بودنه که به کسی بگی، گاهی حالم رو بپرس...
همیشه دیدن یه پیام ناگهانی، شنیدن یه سلام بی هوا از آدمی که انتظارش رو میکشی میتونه حال و روزت ر...
ارزش بعضی چیزا با به زبون آوردنش از بین میره. این ...
ما آنقدر چشم و ابروهایمان زیبا نبود که برایش شاعر بشوند
کل خیابان ها را به یادمان قدم بزنند و شب ها خوابشان نبرد
همانقدر معمولی که نگاهی در خیابان برای دومین بار به سویمان نشانه نمیرفت.
کسی مسیرش را...
ما آنقدر چشم و ابروهایمان زیبا نبود که برایش شاعر ...