نوشته: دلیا اونز، ترجمه: آرتمیس مسعودی || هفتهها پس از رفتن پدر، کیا هنوز پر و صدف جمع میکرد. شاید برخی رویاها را باید فقط فراموش کرد. کیای تنها و کم سن و سال در مرداب، به دنبال راهی برای بدست آوردن پول و تامین نیازهای خویش است. اما کمک، از جایی که انتظار ندارد، به سراغش میآید.
اولین نفر کامنت بزار
نوشته: دلیا اونز، ترجمه: آرتمیس مسعودی || کیا ب...
نوشته: دلیا اونز، ترجمه: آرتمیس مسعودی || کلانت...
فصل نهم کتاب «جایی که خرچنگها آواز میخوانند»،...
افراسیاب تورانی به ایرانزمین لشکر میکشد و منو...
فصل هشتم کتاب «جایی که خرچنگها آواز میخوانند»...
فصل هفتم کتاب «جایی که خرچنگها آواز میخوانند»...
فصل ششم کتاب «جایی که خرچنگها آواز میخوانند»،...
|| فصل پنجم کتاب «جایی که خرچنگها آواز میخوان...
|| فصل چهارم کتاب «جایی که خرچنگها آواز میخوا...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است