▨ نام شعر: با غروبش
▨ شاعر: نیما یوشیج
▨ با صدای: احمد کیایی
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــ
لرزش آورد وخود گرفت و برفت
روزِ پادرنشیبِ دستبهکار
درسرکوههای زرد و کبود
همچنان کاروانِ سنگینبار.
هر چه با خود به باد ِغارت برد
خندهها، قیل وقالها در ده
برد این جمله را وز او همهجا
شد غمین و خموش و دزد زده.
دیدم زدستکِاراوکه نماند
در تهیگاه کوه و ماندهی دشت
هیکلی جز به ره شتاب که داشت
جویی آرام آمده سوی گشت.
یک نهان ماند لیک و روزندید
با غروبش که هرچه کرد غروب
وآن نهان بود، داستان دو دل
که نیامد به دست او منکوب.
پس از آنی که رخت برد به در
زین سرای فسوس هیکل روز
باز آنجا به زیرآن دو درخت
آن دو دلداده، آمدند به سوز.
▨
نیما یوشیج
فروردین ماه ۱۳۲۳
اولین نفر کامنت بزار
▨ نام شعر: خنده سرد
▨ شاعر: نیما یوشیج
▨ نام شعر: هنگام که گریه می دهد ساز
▨ شاع...
▨ نام شعر: در بستهام
▨ شاعر: نیما یوشیج<...
▨ نام شعر: باد می گردد
▨ شاعر: نیما یوشیج...
▨ نام شعر: پاس ها از شب گذشته است
▨ شاعر:...
▨ نام شعر: گلِ مهتاب
▨ شاعر: نیما یوشیج
▨ نام شعر: بازگردان تن سرگشته
▨ شاعر: نیم...
▨ نام شعر: داروگ
▨ شاعر: نیما یوشیج
▨ نام شعر: ریرا
▨ شاعر: نیما یوشیج
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است