راوی بینام داستان، که ادعا میکند دیوانه نیست، از وسواسش نسبت به چشم پیرمردی که با او زندگی میکند میگوید. او شبها مخفیانه پیرمرد را زیر نظر میگیرد و در نهایت او را میکشد و جسدش را زیر کفپوش اتاق پنهان میکند. اما پس از ورود پلیس، صدای ضربان قلب پیرمرد – یا شاید صدای وجدان خودش – او را چنان آزار میدهد که در نهایت به جنایت خود اعتراف میکند.
صفحه اینستاگرام رادیو حکایت:
https://www.instagram.com/radiohekayat
کانال تلگرام رادیو حکایت:
لینک حمایت های ارزی و ریالی از پادکست رادیو حکایت:
https://hamibash.com/Radiohekayat
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
اولین نفر کامنت بزار
داستان کوتاه جشن فرخنده مربوط به روزگار قانون ک...
داستان درباره زن و مردی است که در ایستگاه قطاری...
"نقاش باغانی" نه تنها در میان داستان ها...
داستان گرداب نوشته ی صادق هدایت در مورد مردی به...
شنیدن این داستان به افراد زیر ۱۸ سال توصیه نمی ...
درباره داستان کوتاه فردا در راه است بهرام صادقی...
جنگ جهانی دوم تمام شده است. مردی همبندش را که س...
در داستان «قربانی» خسرو در اثر بیماری سل بستری ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است