تو زمین فوتبال بهش میگفتیم ناصر فنر. بس که بازیکن بود لامصب. تو تیم آفتاب شهر بازی میکرد. فقیر بود. این اواخر ولی وضعش خوب شده بود انگار! منو میبرد چلوکبابی، هی لباس عوض میکرد. یه روزم اومد گفت میخوای شاهو ببینی؟ گفتم شاهو؟ آره که میخوام! گفت چند وقت دیگه شاه میاد دانشگاه تهران. بیا بریم. سه روز بعد یه دوربین انداخته بود گردنش و یه کارت خبرنگاری مال روزنامه پرچم اسلام هم گرفته بود دستش و منتظر من بود جلو دانشگاه تهران. رفتیم تو دانشگاه، من تو سالن و ردیف آخر نشستم. اونم رفت عکاسیشو کنه. همه داشتن عکس میگرفتن که یکهو تا شاه نزدیک شد، پشت دوربین کهنهش رو باز کرد...» این روایت مرتضی احمدی بود، بازیگر و صدا پیشه و خواننده بیات تهران و آدم باحال! خاطرهای از رفیقش، ناصربیگوش، کسی که شاه رو ترور کرد. ما در این قسمت از مورخ رفتیم سراغ داستان ترورهای شاه، دو تروری که اگرچه هدفشون شاه بود ولی به جای شاه، قربانیان دیگهای گرفت
اولین نفر کامنت بزار
«جمال...
دولت ایران برای میزبانی بازیهای آسیایی 1974 می...
در این قسمت از پادکست مورخ رفتیم سراغ یکی از نظ...
بدون شک حکیم عمر خیام یکی از مشهورترین ایرانیان...
آقاخان نوری روزی تبعید شد، روزی به صدارت رسید، ...
روزی ...
با پول میشه ورزشکار قهرمان تربیت کرد، با برنامه...
سال 1892 میلادی یک خبر مثل بمب در آمریکا صدا کر...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است