• 5 ماه پیش

  • 22

  • 02:02

شمارۀ 183 - غزلی از حسین منزوی

پانصد غزل - بخش چهارم
0
توضیحات


«سلیس و ساده بگویم: «دلم گرفته برایت


به سینه می زندم سر، دلی که کرده هوایت

دلی که کرده هوای کرشمه‌های صدایت

نه یوسفم، نه سیاوش، به نفس کشتن و پرهیز

که آورَد دلم ای دوست تاب وسوسه‌هایت

تو را ز جرگۀ انبوه خاطرات قدیمی

برون کشیده‌ام و دل نهاده‌ام به صفایت

تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست

نمی‌کنم اگر ای دوست، سهل و زود رهایت

گره به کار من افتاده است از غم غربت

کجاست چابکی دست‌های عقده ‌گشایت؟

به کِبر شعر مَبینم که تکیه داده به افلاک

به خاکساری دل بین که سر نهاده به پایت

دلم گرفته برایت»زبان سادۀ عشق است»

!«سلیس و ساده بگویم: «دلم گرفته برایت