گلی که می شکند، عشق بیگناه من است
به شب سلام که بی تو رفیق راه من است
سیاه چادرش امشب، پناهگاه من است
به شب که آینۀ غربت مکدر من
به شب که نیمۀ تنهایی سیاه من است
همین نه من در شب را به یاوری زده ام
که وقت حادثه شب نیز در پناه من است
نه بیم سنگ فنایش به دل نه تیر بلا
پرنده ای که قُرق را شکسته آه من است
رسید هر کس و برقی به خرمنم زد و رفت
هر آنچه مانده ز خاکسترم گواه من است
در این کشاکش توفانی بهار و خزان
گلی که می شکند، عشق بیگناه من است
چرا نمی دری این پرده را ؟ شب! ای شب من !
که در محاق تو دیری است تا که ماه من است
اولین نفر کامنت بزار
ندانستم که روزی می...
ندارم
سپیدی گل یاسی،
خانهای در
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است