از متن: " ... همه چیز به شکلی رخ می داد که گویی همراهان واقعی من هرگز جز گلهایی در آفتاب رنگ گرفته ، پرنده هایی شرمگین و کتاب هایی چون بوته های سوزان نبوده اند. من با نوشته هایم چنین دنیایی را به لوئیز امور هدیه می کردم ، من گنجینه تنهایی ام و آنچه را که طی سالها اندیشیده بودم یا تماشا و غافلگیر کرده بودم در آن دفترچه ها می ریختم، دفترچه هایی که قلبم هر واژه اش را چون چوب عودی روشن و فروزان کرده بود...."
ترانه پایانی : " قلعه تنهایی" با صدای فرامرز اصلانی
اولین نفر کامنت بزار
از متن: " اما در حقیقت فقط لوئیز امور را میدید...
از متن: .... زنده ها از زنده ها درخواست عشق و ا...
از متن : 《ناخشنود از ناپدید شدن ناگهانی روز ، د...
از متن : " فرشته ای همیشه همراه من بود. فرشته د...
از متن : " احساس می کردم که بین استخوان ها و مغ...
از متن:" فکر میکردم لوئیز امور را غافلگیر کرده ...
بخشی از متن: " لوئیز امور به شیوه ای از زیستن ع...
بخشی از متن: " بین لوئیز امور و نوری که اندامش ...
بخشی از متن: " چهره او خورشیدی بود که روح من هر...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است