توضیحات
"اُم" شعر و کلام نیما شهسواریبه دنیا مرد پیری بود در راهو او صاحب به قدرت بود بر جاهبهار عمر او پنجاه بیش استمثال شاه بود و شاه پیش استبه پیش آمد به روزی خانهی دوستبه دیدن یار غار و خانهی او استمیان گفتن و عرضی از آن دوربیامد دختری در پیش بر اونگاه شیخ بر جان و تنش رفتمیان موی و لب بر چشم از قسطدوباره او نگاهی پیش راند استبه اندام و به رخسارش دلش مستبه ناگه روی کرده بر دل دوستبگفتا دخترت خواهم دلم اوستچنین گفت و برون از خانه در راهبه فکرش آن نکاح و نغمهی شاهپدر هاج است و حیران چیست این راهنگاهی دخت خود این چیست آن شاهبه اشک چشم و دستان پیشران بردخدا را یاد کرد و داد جان بردمیان اشکهایش آمده پیشهمان دختر به سوی آن پدر خویشبه دستش دارد او بازیچهای شادپدر گوید به بازی پیش در بادپدر بر قامت کوچک نگاهیبه رخسارش نگاهی جیغ آهیبگفتا ای خدا این طفل کَه سالهمه عمرش به شش سال است بیبال#کتاب #طغیان#شعر #اُم#شاعر #نیماشهسواری برای دریافت آثار نیما شهسواری اعم از کتاب و شعر به وبسایت جهان آرمانی مراجعه کنیدhttps://idealistic-world.com صفحه رسمی اینستاگرام نیما شهسواری@nima_shahsavarri #شعر_آزاد#شعر_کوتاه#شعر_فارسی#جهنم#خدا#الله#اسلام