• 3 هفته پیش

  • 36

  • 11:43

فروغ فرخزاد | ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

شعر | با صدای شاعر
0
توضیحات
▨ نام شعر: ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد▨ شاعر: فروغ فرخ‌زاد▨ با صدای: شاعر♬ میکس: شهروزساندکلاد منــــــــــــــــــــــــو این منمزنی تنهادر آستانه فصلی سرددر ابتدای درک هستی آلوده‌ی زمینو یاس ساده و غمناک آسمانو ناتوانی این دست‌های سیمانیزمان گذشتزمان گذشت و ساعت چهار بار نواختساعت چهار بار نواختامروز روز اول دی ماه استمن راز فصل‌ها را می‌دانمو حرف لحظه‌ها را می‌فهممنجات دهنده در گور خفته استو خاک، خاک پذیرندهاشارتی‌ست به آرامشزمان گذشت و ساعت چهار بار نواختدر کوچه باد می‌آمددر کوچه باد می‌آمدو من به جفت گیری گل‌ها می‌اندیشمبه غنچه‌هایی با ساقه‌های لاغر کم خونو این زمان خستهٔ مسلولو مردی از کنار درختان خیس می‌گذردمردی که رشته‌های آبی رگ‌هایشمانند مارهای مرده از دو سوی گلو گاهشبالا خزیده‌اند و در شقیقه‌های منقلبش آن هجای خونین راتکرار می‌کنندسلامسلامو من به جفت گیری گل‌ها می‌اندیشمدر آستانه فصلی سرددر محفل عزای آینه‌هاو اجتماع سوگوار تجربه‌های پریده رنگو این غروب بارور شده از دانش سکوتچگونه می‌شود به آن کسی که می‌رود اینسانصبورسنگینسرگردانفرمان ایست دادچگونه می‌شود به مرد گفت که او زنده نیست، او هیچوقتزنده نبوده‌استدر کوچه باد می‌آیدکلاغ‌های منفرد انزوادر باغ‌های پیر کسالت می‌چرخندو نردبامچه ارتفاع حقیری داردآنها ساده لوحی یک قلب رابا خود به قصر قصه‌ها بردندو اکنوندیگر چگونه یک نفر به رقص بر خواهد خاستو گیسوان کودکیش رادر آب‌های جاری خواهد رختو سیب را که سرانجام چیده‌است و بوییده‌استدر زیر پا لگد خواهد کرد؟ای یار، ای یگانه ترین یارچه ابرهای سیاهی در انتظار روز میهمانی خورشیدندانگار در مسیری از تجسم پرواز بود که یک روز آن پرنده‌هانمایان شدندانگار از خطوط سبز تخیل بودندآن برگ‌های تازه که در شهوت نسیم نفس می‌زدندانگارآن شعله‌های بنفش که در ذهن پاک پنجره‌ها می‌سوختچیزی به جز تصور معصومی از چراغ نبوددر کوچه‌ها باد می‌آمداین ابتدای ویرانیست آن روز هم که دست‌های تو ویران شدباد می‌آمدستاره‌های عزیزستاره‌های مقوایی عزیزوقتی در آسمان، دروغ وزیدن می‌گیرددیگر چگونه می‌شود به سوره‌های رسولان سر شکسته پناهآورد؟ما مثل مرده‌های هزاران هزار ساله به هم می‌رسیم و آنگاهخورشید بر تباهی اجساد ما قضاوت خواهد کرد.من سردم استمن سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شدای یار ای یگانه ترین یار«آن شراب مگر چند ساله بود؟»نگاه کن که در اینجازمان چه وزنی داردو ماهیان چگونه گوشت‌های مرا می‌جوندچرا مرا همیشه در ته دریا نگاه می‌داری؟من سردم است و می‌دانم که از تمامی اوهام سرخ یک شقایق وحشیز چند قطره خونچیزی بجا نخواهد ماندخطوط را رها خواهم کردو همچنین شمارش اعداد را رها خواهم کردو از میان شکل‌های هندسی محدودبه پهنه‌های حسی وسعت پناه خواهم بردمن عریانم، عریانم، عریانممثل سکوت‌های میان کلام‌های محبت عریانمو زخم‌های من همه از عشق استاز عشق، عشق، عشقمن این جزیرهٔ سرگردان رااز انقلاب اقیانوسو انفجار کوه گذر داده‌امو تکه تکه شدن، راز آن وجود متحدی بودکه از حقیرترین ذره‌هایش آفتاب به دنیا آمدسلام ای شب معصومسلام ای شبی که چشم‌های گرگ‌های بیابان رابه حفره‌های استخوانی ایمان و اعتماد بدل می‌کنیودر کنار جویبارهای تو، ارواح بیدهاارواح مهربان تبرها را می‌بویندمن از جهان بی تفاوتی فکرها و حرف‌ها و صداها می‌آیمو این جهان به لانه‌ی ماران مانند استو این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمی‌ستکه همچنان که تو را می‌بوسنددر ذهن خود طناب دار تو را می‌بافندسلام ای شب معصوممیان پنجره و دیدنهمیشه فاصله ایستچرا نگاه نکردم؟مانند آن زمانی که مردی از کنار درختان خیس گذر می‌کردچرا نگاه نکردم؟انگار مادرم گریسته بود آن شبآن شب که من به درد رسیدم و نطفه شکل گرفتآن شب که من عروس خوشه‌های اقاقی شدمآن شب که اصفهان پر از طنین کاشی آبی بودو آن کسی که نیمه‌ی من بود، به درون نطفه‌ی من بازگشته بودو من در آینه می‌دیدشکه مثل آینه پاکیزه بود و روشن بودو ناگهان صدایم کردو من عروس خوشه‌های اقاقی شدمانگار مادرم گریسته بود آن شبچه روشنایی بیهوده‌ای در این دریچه‌ی مسدود سر کشیدچرا نگاه نکردم؟ـــــــــــــــــتذکر: شعر ادامه دارد اما متاسفانه خوانش فروغ از بقیه‌ی شعر در اختیار ما نیست

با صدای

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads