توضیحات
بالاخره یه تابستونی میاد و می ره و ما بعدش می فهمیم بچه گیمون هم باهاش رفته، دیگه آدم بزرگ شدیم ، به فصلی
رسیدیم که بهش می گن پایان معصومیت، آغاز بزرگسالی ...
اون سال، من هم قرار بود توی تابستونش بزرگ شم، برم سر کار و از زندگی سهمی برای خودم داشته باشم، به روشنی همه
ی ستاره های اون شب ، یادمه که اولین نیمه شبِ تابستون بود ، توی حیاط خونه مون نشسته و خیره به آسمون پر ستاره
بودم، همه جا تا دور دستها ساکت، فارغ از هیاهوی دنیا، نه خاطره ای از دیروز و نه دلهره ای برای فردا ، معلق بین افقهای بی
انتها، ول ، مثل بادبادک بی نخ و بی صاحب، سرخوش، رقصان به دست باد ، تماشاگر کهکشانهای دور ...
با صدای
مهدی صادقی بیدمشکی
مهدی صادقی
Mehdi Sadeghi bidmeshki
Meyth_sad