فردا...نه، پسفردا
تا الان
چهل و چند هزارهی هولآور است
کسی نمیداند
من در انفرادیِ این دیوارها
چه میکنم،
زندهام، مردهام، بریدهام،
یا باز مثل همیشه
همان آرامِ آهستهی دریا و
خاموشِ بیدلی...
فردا...نه، پسفردا
تا الان
چهل و چند هزارهی هول...
دیگر حرفی از من
از اندوه آدمی نخواهید شنید
می روم
کنج خاموش همین خانه می نشینم
و از پشت پرده به دریا نگاه می کنم
ببینم شما
چه خوابی از چراغ و ستاره
برای شب غمگین آسمان دیده اید...
شعر از استاد #س...
دیگر حرفی از من
از اندوه آدمی نخواهید شنید
می روم...
#شعرهاى_ناتمام
شعرهای من تمامی ندارند
مثل زغال هایی که از دل سیاه زمین
می تراوند
مثل گدازه هاکه ازدهانه ی آتشفشان می جوشند
مثل پرستوهایی که دسته جمعی
آسمان راسیاه می کنند
شعرهای من تمامی ندارند
مثل ...
#شعرهاى_ناتمام
شعرهای من تمامی ندارند
مثل زغال ها...
بالاخره یه تابستونی میاد و می ره و ما بعدش می فهمیم بچه گیمون هم باهاش رفته، دیگه آدم بزرگ شدیم ، به فصلی
رسیدیم که بهش می گن پایان معصومیت، آغاز بزرگسالی ...
اون سال، من هم قرار بود توی تابستونش بز...
بالاخره یه تابستونی میاد و می ره و ما بعدش می فهمی...
#چشمان_تو
می خواهم جهان را
با دوچرخه ی آزادی بگردم
و همچون باد
از تمام مرزهای غیرقانونی بگذرم.
اگر نشانی ام را بپرسند
می گویم:
"خانه ی من
در تمام پیاده روهای دنیاست"
اگر از من روادید بخواهن...
#چشمان_تو
می خواهم جهان را
با دوچرخه ی آزادی بگ...
توضیح: به جهت انتشار نسخه اینستاگرام که با موسیقی متفاوتی عرضه شد و درخواست دوستان همراه این نسخه در وبسایت #شنوتو نیز در دسترس قرار گرفت...
همراهان شنوتویی اگر هر دو نسخه را شنیده اید، (برای کمک به ...
توضیح: به جهت انتشار نسخه اینستاگرام که با موسیقی ...
نشست تو ماشین، دستاش می لرزید، بخاری رو روشن کردم.
گفت ابراهیم ماشین ات بوی دریا میده ، گفتم ماهی خریده بودم.
گفت ماهی مُرده که بوی دریا نمیده ، گفتم هر چیزی موقع مرگ بوی اون جایی رو میده که دلتنگشه...
نشست تو ماشین، دستاش می لرزید، بخاری رو روشن کردم....
#ریخت_به_هم
حسّ و حال همه ی ثانیه ها ریخت به هم
شوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم
گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید
ﺁمدیّ و همـه ی فرضیه ها ریخت به هم !
روح غمگینِ تو در کالبدم جا خوش کرد
سرفه کردی ...
#ریخت_به_هم
حسّ و حال همه ی ثانیه ها ریخت به هم
شو...
در ازدحام این همه ظلمت بی عصا
چراغ را هم از من گرفته اند
اما من
دیوار به دیوار
از لمس معطر ماه
به سایه روشن خانه باز خواهم گشت
پس زنده باد امید
در تکلم کورباش کلمات
چشم های خسته مرا از من گر...
در ازدحام این همه ظلمت بی عصا
چراغ را هم از من گر...