از پلهها رفتم بالا طبقه دوم اداره. دیدم خانم منشی با یه خانم دیگه که انگار همکارش بود دارن جر و بحث میکنن. صورتش سرخ شده بود و دستاش میلرزید. از حرفاشون متوجه شدم که دارن دنبال پرونده من میگردن. حالا پروندهای که خودم دیروز از آقای مدیر گرفته بودم و اشتباهی گذاشته بودم تو کیفم و برده بودم خونه!
نویسنده و گوینده: مهدی میرعظیمی
تیتراژ با صدای: نوید نیک
سایت های ما:
www.ketabeyek.com
www.radioyek.org
اولین نفر کامنت بزار
میدانی قضیه از چه قرا...
عطر قهوه ...
داستانی برای بچههای خ...
داستان زیبای آقوی فرهن...
یک داستان زیبا و آموزن...
دم ظهر بود و باید خودم...
تقدیم به مردم خوب خوزس...
داستانی بر اساس روایتی...
داستان شبی که ترسیدم س...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است