• 2 ماه پیش

  • 10

  • 06:03

نیما یوشیج | مرغ غم

شعر | با صدای شاعر
0
توضیحات

▨ نام شعر: مرغ غم

▨ شاعر: نیما یوشیج

▨ با صدای: احمد کیایی

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــ

روی این دیوار غم، چون دود رفته بر زبر

دائما بنشسته مرغی، پهن کرده بال و پر

که سرش می‌جنبد از بس فکر غم دارد به سر.


پنجه‌هایش سوخته؛

زیر خاکستر فرو،

خنده‌ها آموخته؛

لیک غم بنیادِ او.


هر کجا شاخی‌ست برجا مانده و بی‌برگ و نوا

دارد این مرغ کدر بر رهگذار آن صدا.

درهوای تیره‌ی وقت سحر سنگین به جا.

او نوای هر غمش برده از این دنیا به در،

از دلی غمگین دراین ویرانه می‌گیرد خبر.

گه نمی‌جنباند از رنجی که دارد بال و پر.


هیچکس او را نمی‌بیند، نمی‌داند که چیست.

بر سرِ دیوار این ویرانه‌جا فریاد کیست.

و به جز او هم در این ره مرغ دیگر راست زیست.



می‌کشد این هیکل غم از غمی هر لحظه، آه

می‌کند در تیرگی‌های نگاهِ من نگاه

او مرا در این هوای تیره می‌جوید به راه.


آهِ سوزان می‌کشم هر دم در این ویرانه من

گوشه بگرفته منم، در بندِ خود، بی‌دانه من

شمع چه؟ پروانه چه؟ هر شمع هر پروانه من.


من به پیچاپیچ این لوس و سمج دیوارها

بر سر خطی سیه چون شب نهاده دست و پا

دست و پایی می‌زنم چون نیمه‌جانان بی‌صدا.


پس بر این دیوارِ غم، هر جاش بفشرده به هم،

می‌کشم تصویرهای زیر و بالاهای غم

می‌کشد هر دم غمم، من نیز غم را می‌کشم.


تا کسی ما را نبیند

تیرگی‌های شبی را

که به دل‌ها می‌نشیند،

می‌کنم از رنگِ خود وا.


ز انتظارِ صبح با هم حرف‌هایی می‌زنیم

با غباری زردگونه، پیله بر تن می‌تنیم

من به دست، او با نُگِ خود، چیزهایی می‌کنیم .

▨ 

نیما یوشیج

آبان ۱۳۱۷


با صدای

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads