• 1 ماه پیش

  • 3

  • 03:54

غزلی از علی مؤید ثابتی

پانصد غزل - بخش چهارم
0
توضیحات

یاد آن عهدی که شور عشق در سر داشتیم

الفتی با شاهد و مینا و ساغر داشتیم

خلوت ما بود هر شب روشن از روی مهی

در دل تاریک شب، خورشید انور داشتیم

هر کجا بزمی به پا می‌گشت از خوبان شهر

ما در آن بزم از حریفان جای برتر داشتیم

بر بساط عیش کوس پادشاهی می‌زدیم

چونکه ملک شادکامی را مسخر داشتیم

در شبستان، راز با زیبا رخان سرو قد

در گلستان، ناز بر سرو و صنوبر داشتیم

گاه با شعر و سرود و گاه با معشوق و می

تا نپنداری که جز این کار دیگر داشتیم

هرچه شعر و نکته و قول و غزل بُد در کتاب

جمله را بهر نشاط بزم از بر داشتیم

جام بر کف، یار در بر، گوش بر قول و غزل

شوق در تن، ذوق در دل، شور در سر داشتیم

با چنین عشق و جوانی با چنین عیش و خوشی

کی خبر از کینۀ چرخ فسونگر داشتیم؟

او فسون‌هایی عجب می‌ساخت وز ساده دلی

آن فسون‌های عجب را جمله باور داشتیم

.........................................................

چون مؤیّد در فراق رویت ای جان جهان

چشم امید از جهان و دل ز جان برداشتیم

 


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads