فقط جانانه میداند
فقط سوز دلم را در جهان پروانه میداند
غمم را بلبلی کاواره شد از لانه میداند
نگریم چون ز غیرت؟ غیر میسوزد به حال من
ننالم چون ز غم؟ یارم مرا بیگانه میداند
به امیدی نشستم شکوۀ خود را به دل گفتم
همی خندد به من، این هم مرا دیوانه میداند
به جان او که دردش را هم از جان دوستتر دارم
ولی میمیرم از این غم، که داند یا نمیداند؟
نمیداند کسی کاندر سر زلفش چه خونها شد
ولیکن موبه مو، این داستان را شانه میداند
نصیحتگر، چه میپرسی علاج جان بیمارم؟
اصول این طبابت را، فقط جانانه میداند
اولین نفر کامنت بزار
رنگ گل از یادم رفت...
نشد یک لحظه از یادت ...
دعوی چه کنی؟ داعیهد...
صبا ز طرهٔ جانان من ...
نرگس غمزه زنش بر سر...
وادی عشق چو راه ظلما...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است