رنگ گل از یادم رفت!
ترسم آزاد نسازد ز قفس، صیادم
آنقدَر تا که ره باغ رود از یادم
بسکه ماندم به قفس، رنگ گل از یادم رفت
گرچه با عشق وی از مادر گیتی زادم
آتش از آه به کاشانۀ صیاد زنم
گر از این بند اسارت نکند آزادم
سوز شیرین و شکرخندۀ دلداری نیست
ورنه من در هنر استادتر از فرهادم
زاولین نکته که تفسیر نمودم از عشق
کرد اقرار به استادی من، استادم
گرچه باشد غم عالم به دلم لاهوتی
هیچ کس در غم من نیست، از آن دلشادم
اولین نفر کامنت بزار
دعوی چه کنی؟ داعیهد...
صبا ز طرهٔ جانان من ...
نرگس غمزه زنش بر سر...
وادی عشق چو راه ظلما...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است