• 6 ماه پیش

  • 17

  • 05:07

معینی کرمانشاهی | خوشه چین

شعر | با صدای شاعر
0
توضیحات

▨ نام شعر: خوشه‌چین 

▨ شاعر: معینی کرمانشاهی

▨ با صدای: معینی کرمانشاهی

▨ موسیقی: قطعه‌ی دیلمان از سامان صمیمی 

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــــــــ

پرده‌پرده آنقدر از هم دریدم خویش را

تا که تصویری وَرای خویش دیدم خویش را


خویشِ خویش من، مرا و هر چه من‌ها بود سوخت

کشتم آن خویش و ز خاکش پروریدم خویش را


خویشِ خویش من هم‌اینک از درِ صلح آمده است

بس که گوش از خلق بستم تا شنیدم خویش را

 

معنی این خویش را از خویشِ خویش خود بپرس

خویش‌بینی را گَزیدم تا گُزیدم خویش را

 

مِی شدم ساقی شدم ساغر شدم مستی شدم

تا ز تاکستانِ هستی خوشه چیدم خویش را

 

سردی کاشانه را با آه، گرمی داده‌ام

راه بر خورشید بستم تا دمیدم خویش را

 

اشک و من با یک ترازو قدرِ هم بشناختیم

ارزشِ من بین که با گوهر کشیدم خویش را

 

بزم‌سازانِ جهان مِی از سبوی پُر خورند

من تهی‌پیمانه بودم، سر کشیدم خویش را

 

برده‌داران زمان‌ها چوبِ حراجم زدند

دستِ اول تا بر آمد خود خریدم خویش را

 

شمعم و با سوختن تا آخرین دم زنده‌ام

قطره قطره سوختم تا آفریدم خویش را


هوی هویِ بزمِ درویشانِ کرمانشه خوش است

چون به دالاهو رسیدم، وا رسیدم خویش را

رحیم معینی کرمانشاهی

مشهور به سخن سالار و متخلص به بهار


با صدای

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads