اهل ادارات و شاگردان مدارس دچار مشکل غریبی شدند. در مدرسه و اداره مجبور بودند متحدالشکل باشند. در خارج از ترس نمی دانستند چه کنند. به اجبار گاهی ذو حیاتین می شدند. بعضی ها عمامه سرشان بود و عبا به دوش داشتند. زیر عبا کت و شلوار می پوشیدند و کلاه پهلوی را در دستمال یا حوله ای یا بقچه ای می پیچیدند. دم اداره یا مدرسه مثل تعزیه خوانان پوست می انداختند و تغییر شکل می دادند...
از همین صدا بشنوید:
افسانه ی هزار و یک شب:
گلستان سعدی:
اولین نفر کامنت بزار
برای من لحظه...
هیچ کس نفهمی...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است