|بعد از هر جلسه تراپی، تو ماشینم مینشستم و گریه میکردم. در طول جلسات «گِرِگ» تو ماشین منتظرم مینشست و موقع گریه کنارم بود و بغلم میکرد. این زمانی بود که فهمیدم هیچ کدوم از تعرضهای جنسی که تجربه کرده بودم تقصیر من نبودن ...|
🔸در ادامه داستان سیندی با مثالهای روشن دیگری از زندگی یک بیمار مبتلا به اختلال شخصیت مرزی روبرو میشویم که چطور چرخشهای سریع و ناگهانی احساسات میتوانند ناپایداری عجیب و غریبی در زندگی چنین فردی ایجاد کنند و او را در کسری از ثانیه، از کار کردن به خودکشی، و از عشق به طلاق برسانند.
🔹 اپیزود نهم از #سرگذشت_مرزی_سیندی_کالینز، مثال دیگری در اختیار ما قرار میدهد که مشکلات هویتی که مرزیها از آن رنج میبرند از چه جنسی است؟
🔸 همینطور یکبار دیگر شاهد حضور مادر سیندی در زندگی او هستیم و مشکلاتی که شاخصه اختلال مادرش هستند.
اینستاگرام | تلگرام | کستباکس | اپلپادکستس | گوگلپادکستس | شنوتو | حمایت | ارتباط
اولین نفر کامنت بزار
|خیلی کنجکاوم که اگه مغزم در خانوادهای متفاوت ...
|«بیلی» قبل سوار شدن مطمئن شد که پلاک ماشین رو ...
| بیست و خوردهای سالم بود که مبتلا به اختلال ش...
| متداولترین سوالی که در مورد زندگیم دریافت میک...
به عنوان یه مرزی تا وقتی عاشق نشید هیچ وقت نخوا...
| پدر و مادرم هیچگاه نگران آینده من یا برادرم ن...
| خشم و عصبانیت شدید من در بزرگسالی که به شکل ج...
| سیندی دختربچهای است هشتساله که چیز زیادی از...
| این پایان داستان لوری شیلره. 15 مارس تا 6 نوا...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است