اعتراف میکنم همیشه از این قسمت داستان متنفر بودم. شاید این همه معطل کردن هم بخاطر همین ترس لعنتی بود. از وقتی به قسمت نزدیک شدم دست و دلم به کار نمی رفت ولی بالاخره که چی؟ باید انجامش می دادم
از ترس تلخی زیادش تو یه عالمه موسیقی پیچیدمش!!!
زخم ها هیچ وقت خوب نمی شن!!!
سعی کنید زخمی نشید
BRAND_USER
سه ماه گذشت ....
بطالتی ست سخت و چشم دردیده این تنفس در میان هم ...
ای...
ای مث من تک و تنها!
کاش بفهمی...
سفر اصلا کلمه نیست! یه...
دست هایم را در باغچه می کارم
سبز خواهم شد...
سلام
بازم مدرسه ام دیر شد!!!!
چی می...
هر کاری رو اگه سر وقت انجام ندی؛ بی مزه می شه!<...
سلام
عرض ادب و احترام دارم به محضر شما دو...
سلام و عرض ادب و احترام
امروز ابراهیم گلس...
سلام واقعا برای انتشار این اپیزود تا لحظه آخر د...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است