• 1 سال پیش

  • 11

  • 02:38
توضیحات

باغِ گل 


غزل شمارهٔ ۶۲۴


روزی به زنخدانت گفتم بِهِ سیمینی

گفت ار نظری داری ما را به از این بینی


خورشید و گلت خوانم هم ترک ادب باشد

چرخ مَه و خورشیدی باغ گل و نسرینی


حاجت به نگاریدن نبود رخ زیبا را

تو ماهِ پری پیکر زیبا و نگارینی


بر بستر هجرانت شاید که نپرسندم

کس سوخته خرمن را گوید به چه غمگینی؟


بنشین که فغان از ما برخاست در ایامت

بس فتنه که برخیزد هر جا که تو بنشینی


گر بندۀ خود خوانی افتیم به سلطانی

ور روی بگردانی رفتیم به مسکینی


کس عیب نیارد گفت آن را که تو بپسندی

کس رد نتواند کرد آن را که تو بگزینی


عشق لب شیرینت روزی بکشد سعدی

فرهاد چنین کشته‌ست آن شوخ به شیرینی


با صدای
دسته بندی‌ها

رده سنی
محتوای تمیز
تگ ها
shenoto-ads
shenoto-ads