شب قبل مادرم خواب ميبيند كه من روي آب خوابيدهام، گلوله توپ به سنگر ما خورد، زمين زير سنگر باتلاقي بود و قدرت انفجار نيز خيلي زياد؛ تركشهاي زيادي وارد بدنم شد و پاهايم به شدت آسيب ديد، حس عجيبي بود، سبك شده بودم، وقتي مجروح ميشوي انگار در اين دنيا نيستي، گاه از حال ميرفتم و گاهي به هوش ميآمدم، متوجه شدم كه مرا سوار قايق كرده و به سوي بيمارستان ميبرند.ميشنيدم كه دكترها ميگفتند پايش را بايد قطع كنيم، يكي از آنها ميگفت نه حيف است، او فقط 19 سال دارد، به ياد دارم وقتي به هوش آمدم به پاهايم دست كشيدم .سرجايشان بود."جزيره مجنون كف دستان اوست كه جاي جاي آن طنين گامهايش را حس كرده است و اينك جورابكشي مخصوص واريس را كه از پاي خمرهاي شكلش پايين ميكشد، رگهاي متورمي را ميبيني كه درحال تركيدن هستند، همان جورابهايي كه ساعتها به خاطرشان مغازهها و فروشگاههاي مختلف سهراه جمهوري را بالا و پايين رفته، آن هم با قدمهايي كه درد و التهاب، بيم پاره شدن رگ را به همراه داشته است، ميگردد و ميچرخد و تا ارزانترينها را پيدا كند تا مبادا از بيتالمال مبلغ اضافهتري خرج او شود، اما پس از ارايه فاكتور به بنياد جگرش سوخت و كاسه صبرش لبريز شد از جوابي كه به او دادهاند.
اولین نفر کامنت بزار
مصاحبه با «سعيد كري...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است