شب اول محرم رسید...
از صاحب محرم خواسته بودم مالی که ازم رفته بود برگردد، که برنگشت!
بعد خواستم بخشی از آن را خود آقا برگرداند، که برنگرداند!
بعد خواستم اعتبارم را نگیرد، که گرفت!
بعد خواستم آبرویم را نریزد، که ریخت!
بعد خواستم کمکم کند که سرپا شوم، که نکرد!
بعد خواستم جانم را بگیرد، که نگرفت ...
اولین نفر کامنت بزار
داستان ما را از ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است