تقریبا 20 ساله که هر روز به یه موضوع دارم فکر می کنم... این که عمر یه قالیچه چند سال می تونه باشه؟!
بچگی شادی داشتم، هنرهای زیادی هم برای شاد کردن جمع خانواده و فک و فامیل داشتم، یکیشون و البته بهترینشون وزنه برداری بود!
تپل بودم، با موهای لخت و روشن و با گونه هایی که از خنده سوراخ می شد، خلاصه دی کاپریویی بودم برای خودم و البته یک خال گوشتی روی دست راستم. بالاخره ته خیار هم یه رگه تلخی داره. اوایل روی دست راست یا چپ بودنش برام فرقی نمی کرد، ولی بعدها ترجیح می دادم روی دست چپم باشه...
************************************
ادامه داستان را صوتی بشنوید...
نویسنده: رسول حسن پور
اجرا: میلاد محمدی پور
انتخاب موسیقی: میلاد محمدی پور
instagram: miladmohammadipour
با سلام و احترام
داستان و اجرا جالبی بود.
امیدوارم در همه مراحل زندگی بهروز و پیروز باشید.
خودمانی:
دل آرام هم داستانی داشته , برادر برا خودش............
صدای پا می اومد. حالم به هم می خورد، بس که دریا طوفانی بود. حرکتی کردم، گمونم آب شور دریا بود که از دهنم بیرون زد. یه موج درسته رو قورت داده بودم، با تمام ماهی هاش. تمام هیکلم بوی دریا می داد. به زحمت...
صدای پا می اومد. حالم به هم می خورد، بس که دریا طو...
بزغاله ها مع مع می کنن. خرا عرعر. من هم مع مع می کنم هم عرعر. بس که بزغاله ی خریم لیلا. از اون دو نبشاش. از اونا که فابریکن از اول تا آخرش. تضمینی. از اونا که خانوم دکترا فقط سوارش شدن رفتن تا دم مطب ...
بزغاله ها مع مع می کنن. خرا عرعر. من هم مع مع می ک...
ساعت صفر
پدر که مرد، داداش آبتین ، برادر بزرگم، خانه نبود. رفته بود خارج. برای درس رفته بود، اما جاگیر شده بود. سالها او را ندیده بودیم. وقتی رفت 30 سالش بود. پدر که مرد او 40 ساله شده بود. زنگ زدم گ...
ساعت صفر
پدر که مرد، داداش آبتین ، برادر بزرگم، خ...