وقتی که نمیشود
نام تو را خواند
قلم و کاغذ را به چه کار آید.
وقتی که نمیشود
حتی تو را نوشت
خطوط را چگونه باید طی کرد.
خیرهسرانه باید از تو گذشت
و نامت را ...
نامت را
...
خورشید را به دیدار تو پنهان میکنم.
آن بلندترین نُت
روی لبهای ارغوانیات را
به آمدنات گره میزنم؛
و این بار
کلمات را
به اتهام نبودنِ گل سرخ
مینویسم.
فاصله را
در نبود عطرآگین حضورت
معنی ...
خورشید را به دیدار تو پنهان میکنم.
آن بلندترین ن...
وقتی از دور
به تماشای خودم مینشینم
قطرات باران را
در انعکاس صدای تو
پیدا میکنم
و ”تو“
آن نانوشته وجود اهریمنی
خسلهناک؛
چنگ میزنی و تمام تار و پودم را به تاراج میبری.
سکوت
پاداشِ به یغ...
وقتی از دور
به تماشای خودم مینشینم
قطرات باران ...
وقتی کارد به استخوان صبر برسد
انتظار باریدن ملایم نداشته باش.
وقتی که سرنوشت
تکه کاغذ مچاله مرطوب است
حتی نالههای دریای متلاطم وجودت
مرثیهای برای من نمیسازند.
مینویسم تا دلیل برای تو باشد
ه...
وقتی کارد به استخوان صبر برسد
انتظار باریدن ملایم...