نبیل: بله، در این دو سال اصحاب و پیروان حضرت باب دچار تباهی و تفرقه و پراکندگی ونومیدی شده و در حالت بدی به سر می بردند و اثری هم از حضرت بهاءالله ظاهر نبود. در این میان حادثه ای رخ داد که با...
نبیل: حضرت بهاءلله به کوههای سلیمانیه در کردستان عراق هجرت کرده و نام درویش محمّد را برای خود انتخاب کردند. این هجرت یک سال پس از ورود به بغداد صورت گرفت و دو سال طول کشید
ماندانا: یعنی خونو...
ماندانا: اما این طور که جناب نبیل دیشب می گفت انگار سیاه چال همش هم بد نبوده، یه روی خوب هم داشته. خدا رو شکر. آدم از شنیدن این همه مصیبت واقعا دلش می گیره.
نبیل: بله، همیشه در زندگانی وقتی ت...
نبیل: زندانی شدن با مجرمان خطرناک در مقابل سایر مصائب این زندان هیچ نبود. سیاه چال دخمهای بود تاریک و متعفّن و نمناک که هوای آزاد و پرتو نور به آن راهی نداشت. حال تصوّر کن که پای زندانیان را...
نبیل: حوادث غمباری در این دوره اتفاق افتاد. ملاّحسین و جناب قدّوس در قلعه شیخ طبرسی به شهادت رسیدند و نیروهای دولتی که با حیله گری و با مُهر کردن قرآن به اصحاب قلعه امان داده بودند همه اصحاب ...
ماندانا: یعنی کتاب شما در اصل خیلی مفصل تره؟
نبیل: بله. آن کتاب تا پایان حیات حضرت بهاء الله را در برمی گیرد و ترجمه و تلخیص شده است
ماندانا : مگه شما این کتاب رو به چه زبونی نوشته بودید؟
...
نبیل: در آن روز چند هزار نفر از اهالی شهر در مسجد جمع شدند. هر صنفی با اسلحه ای آمده بود: نجّار با تیشه، قصّاب با ساطور، کشاورزبا بیل و کلنگ. هدفشان این بود که شورشی به راه بیندازند و دسته جم...