توضیحات
نبیل: وقتی حاجی علی وارد زندان شد و حضرت بهاء الله را در آن حال دید به گریه افتاد و فریاد زد :«خدا لعنت کند میرزا آقا خان را. هرگز فکر نمی کردم که دست به چنین ظلمی بزند و فرد بی گناهی را تا این حد آزار بدهد! » بعد عبای خود را از دوش برداشت و از حضرت بهاء الله خواهش کرد که آن را بپوشند و پیش نخست وزیر بروند