خلاصه داستان: هیچ چیز آنطور که بنظرمیرسد نیست ، هر لحظه خودتو برای سورپرایز شدن آماده کن، چرا که چاقوی کینه ها هرچه قدیمی تر باشند برنده تر میشوند!
.
اولین نفر کامنت بزار
مرگ تنها با یک جسد معنی نمی شود گاهی با پلکهایی...
داستان راجب شب کابوس وار پدریست که شب تولد پسرش...
این داستان در محدوده زمانی قیام میرزا کوچک خان ...
خلاصه داستان: بعد از ظهر روزی که خورشید برای هم...
داستان در فضایی خاطره انگیز در دهه هفتاد میگذرد...
داستان در شبی که زلزله تهران به وقوع پیوست اتفا...
داستان حول دوره پهلوی اول و دزدی های تلکه بگیرا...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است