خلاصه داستان: بعد از ظهر روزی که خورشید برای همیشه غروب کرد و فردا در پستوی خانه آهسته مرد من بیدار بودم در کالبدی مجمد که گاهی بیهوده خمیازه میکشید..
اولین نفر کامنت بزار
داستان در فضایی خاطره انگیز در دهه هفتاد میگذرد...
داستان در شبی که زلزله تهران به وقوع پیوست اتفا...
داستان حول دوره پهلوی اول و دزدی های تلکه بگیرا...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است